loading...
بهترین وکیل طلاق و مهریه در مشهد
وکیل مشهد بازدید : 641 یکشنبه 17 بهمن 1389 نظرات (0)

او دزدی ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بود . روزی با هم نشسته بودند و گپ می زدند . در حین صحبتهایشان گفتند: چرا ماهمیشه با فقرا و آدمایی معمولی سر و کار داریم و قوت لایموت آن را از چنگشان بیرون می آوریم ؟! بیایید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برامان بس باشد.البته دسترسی به خزانه سلطان هم کار آسانی نبود . آنها تمامی راهها و احتمالات ممکن را بررسی کردند ، این کار مدتی فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود ، تا سر انجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتی و … بود . آنها تا می توانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتیقه جات در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند . در این هنگام چشم سر کرده باند به شیء درخشنده و سفیدی افتاد ، گمان کرد گوهر شب چراغ است ، نزدیکش رفت آن را برداشت و برای امتحان به سر زبان زد ، معلوم شد نمک است بسیار ناراحت و عصبانی شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانی زد بطوری که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقی پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند . خیلی زودخودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟ چه حادثه ای اتفاق افتاد ؟ او که آثار خشم و ناراحتی در چهره اش پیدا بود گفت: افسوس که تمام زحمتهای چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم ، من ندانسته نمکش را چشیدم ، دیگر نمی شود مال و دارایی پادشاه را برد ، از مردانگی و مروت به دور است که ما نمک کسی را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و آنها در آن دل سکوت سهمگین شب ، بدون اینکه کسی بوئی ببرد دست خالی به خانه هایشان بازگشتند . صبح که شد و چشم نگهبانان به درهای باز خزانه افتاد تازه متوجه شدند که شب خبر هایی بوده است ، سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتی رسانیدند ، دیدند سر جایشان نیستند ، اما در آنجا بسته هایی به چشم می خورد ، آنها را باز کردند دیدند جواهرات در میان بسته ها می باشد ، بررسی دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الان خدا می داند سلطان با ما چه می کرد و...بالاخره خبر به گوش سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد ، آنقدر این کار برایش عجیب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود می گفت :عجب ! این چگونه دزدی است ؟برای دزدی آمده و با آنکه می توانسته همه چیز را ببرد ولی چیزی نبرده است ؟ آخر مگر می شود ؟ چرا؟… ولی هر جور که شده باید ریشه یابی کنم و ته و توی قضیه را در آورم ….در همان روز اعلام کرد : هر کس شب گذشته به خزانه آمده درامان است او می تواند نزد من بیاید ، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم و این اعلامیه سلطان به گوش سر کرده دزد ها رسید ، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت : سلطان به ما امان داده است ، برویم پیش او تا ببینیم چه می گوید . آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفی کردند، سلطان که باور نمی کرد دوباره با تعجب پرسید : این کار تو بوده؟ آری.سلطان پرسید: چرا آمدی دزدی و با اینکه می توانستی همه چیز را ببری ولی چیزی را نبردی؟گفت: چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل برای سلطان گفت سلطان به قدری عاشق و شیفته کرم و بزرگواری او شد که گفت : حیف است جای انسان نمک شناسی مثل تو ، جای دیگری باشد ، تو باید در دستگاه حکومت من کار مهمی را بر عهده بگیری ، و حکم خزانه داری را برای او صادر کرد آری او یعقوب لیث صفاری بود

و پس از چند سالی حکمرانی در مسند خود سلسله صفاریان را تاسیس نمود . یعقوب لیث صفاری سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی (پس از اسلام) قرون متوالی است که در آرامگاهش واقع در روستای شاه آباد واقع در ۱۰ کیلومتری دزفول بطرف شوشتر آرمیده است گفتنی است در کنار این آرامگاه بازمانده های شهر گندی شاپور نیز دیده می شود


بهترین وکیل مشهد | 09156948002

سایت وکیل مشهد کلیک کنید

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
با سلام خوش آمدید نظر فراموش نکنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 18123
  • کل نظرات : 199
  • افراد آنلاین : 75
  • تعداد اعضا : 452
  • آی پی امروز : 489
  • آی پی دیروز : 1630
  • بازدید امروز : 9,336
  • باردید دیروز : 60,457
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 187,964
  • بازدید ماه : 533,650
  • بازدید سال : 964,023
  • بازدید کلی : 32,817,227
  • کدهای اختصاصی

    X تماس با وکیل