loading...
بهترین وکیل طلاق و مهریه در مشهد
وکیل مشهد بازدید : 585 شنبه 19 شهریور 1390 نظرات (0)

تمام هوش و حواسم پیش کاظم بود و رویاهای قشنگی را برای آینده در سر داشتم اما پسر عمه ام پس از آن که ۲ سال احساساتم را به بازی گرفت دنبال سرنوشت خودش رفت و با دختر دیگری ازدواج کرد. این شکست عاطفی برایم خیلی گران تمام شد و با توجه به این که خانواده ام از علاقه مندی من به کاظم مطلع بودند احساس سرشکستگی و شرمندگی می کردم.

دختر جوان با چشمانی گریان در دایره اجتماعی کلانتری شهید آستانه پرست مشهد افزود: پسر عمه ام که می ترسید مبادا همسرش بویی از ارتباط قبلی ما ببرد وانمود می کرد که برای رضایت پدرش تن به این ازدواج داده است و تنها آرزوی او خوشبختی من می باشد. او با چرب زبانی هایش دوباره مرا خام کرد و حتی می گفت می توانیم به طور پنهانی رابطه عاطفی با هم داشته باشیم اما من قبول نکردم.

کاظم با معرفی یکی از دوستانش ادعا کرد که این پسر قصد ازدواج دارد و می تواند تو را خوشبخت کند و با این حیله زمینه ارتباطی شوم را بین من و دوستش برقرار کرد. «نوید» نیز خیلی زود فهمید که نقطه ضعف زندگی من تنهایی و بی حوصلگی است و با حرف های احساسی خود مرا به آینده امیدوار کرد.اما او پس از گذشت ۴ ماه خودش را کنار کشید و گفت: چون با پسر عمه ات رابطه داشته ای به تو اعتماد ندارم و نمی توانیم با هم ازدواج کنیم.

من که فقط درصدد بودم هر چه سریع تر ازدواج کنم با شنیدن این حرف دوباره دستپاچه شدم و گفتم باید چه کاری انجام بدهم تا اعتماد تو را جلب کنم. نوید آن روز خیلی بی شرمانه پیشنهاد داد تن به خواسته های شیطانی اش بدهم تا مطمئن بشود به او علاقه مند هستم و حاضرم برایش از خودگذشتگی کنم. متاسفانه بعد از ۲ هفته کلنجار رفتن با خودم این حرف های احمقانه باعث شد مرتکب اشتباه بزرگی شوم و…!

با توجه به مشکلی که برایم به وجود آمده بود من دچار افسردگی شدیدی شدم و نوید هم وانمود می کرد دچار عذاب وجدان شده است و نمی تواند به این رابطه ادامه بدهد. او در شرایطی رهایم کرد که وضعیت بسیار بحرانی و اسف باری داشتم و تصمیم گرفتم از نوید انتقام بگیرم. اما با تحقیقاتی که کردم متوجه شدم او همسر و یک فرزند دارد. با روشن شدن این واقعیت تلخ دوباره به بن بست زندگی رسیدم و چون می ترسیدم واقعیت را به خانواده ام بگویم از خانه فرار کردم تا این که ساعت ۱۲:۳۰ شب در حالی که در خیابان ها پرسه می زدم و نمی دانستم به کجا بروم توسط پلیس دستگیر شدم.

«حمیده» اشک هایش را پاک کرد و گفت: پدر و مادرم هر دو کارمند هستند و در حالی سختگیری زیادی در مورد من دارند که تمام وقت خود را صرف کارهای اداری شان می کنند و انگار یادشان رفته است که من هم آدم هستم. نمی خواهم با این حرف ها، کارهای اشتباه خودم را توجیه کنم چرا که خدا به آدم عقل داده است و باید راه درست را از نادرست تشخیص بدهد اما پدر و مادرها نیز برای فرزندان خود کمی وقت بگذارند و با هم دوست باشند.

بهترین وکیل مشهد | 09156948002

سایت وکیل مشهد کلیک کنید

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
با سلام خوش آمدید نظر فراموش نکنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 18123
  • کل نظرات : 198
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 452
  • آی پی امروز : 1011
  • آی پی دیروز : 1143
  • بازدید امروز : 17,905
  • باردید دیروز : 16,833
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 17
  • بازدید هفته : 104,656
  • بازدید ماه : 170,276
  • بازدید سال : 600,649
  • بازدید کلی : 32,453,853
  • کدهای اختصاصی

    X تماس با وکیل