حتمابخوانید : معجزه زایمان |
يادداشت: مشخصات كودك به دنيا آمده بسيار طبيعي مينمود و اين عجيب بود.ء
مرد بيچاره همچين اين دستهاي مرا گرفته بود و ميبوسيد و به سر و ريش كثيفش ميزد كه انگاري ما امامزادهايم، بلانسبت. گفتم: «بيمارستان تعطيله. كسي نيست. دكتر نداريم!» اصلاً گوششان بدهكار نبود. همينطور دست و روي مرا ميبوسيد و رها نميكرد. ميگفتم: «بابا! من اينجا هيچكارهام. اينجا بيمارستان است. صاحب دارد. رئيس دارد. دكتر دارد.»، اما اصلاً ولكن نبود. ميگفت: «تو رئيسي، تو آقايي، تو سروري، تو صاحبي»، ميگفتم: «مگر ديوانهاي!»
ادر نبود روي پا بند شود و يك مرتبه به زمين افتاد. دكتر كشيك و خانم دكتر بيهوشي و چند نفر ديگر به سرعت وارد اتاق نوزاد شدند و دكتر را از روي زمين بلند كردند. دكتر، كبود شده بود. اما هنوز نفس ميكشيد. زير بغلش را گرفتند تا او را از اتاق بيرون ببرند، كه نوزاد، در حالي كه پرده اتاق را با دستش ميكشيد و آن را پيچ ميداد، صدايي از خودش درآورد. گويي پرده است كه صدا را از لابهلاي چينهاي خود عبور ميدهد و صداي فرياد كسي را داشت كه در كوه فرياد ميزند و انعكاس آن از لابهلاي چينهاي پرده به گوش ميرسيد:
|
منبع : نظام آباد |