خسته ام خداجونم...............

سلام

نمی دونم چرا دلم انقدر گرفته؟

البته خوب میدونم چه مرگم شده،اما میخوام خودمو بزنم به نفهمی و خریت....

انگار این روزگار خیال نداره دست از جنگیدن با من برداره........

نمی دونم چه هیزم تری بهش فروختم؟

انگار روزی که به دنیا اومدم خدا اسم منو گذاشت غم و بدشانسی رو هم چاشنی خاکم کرده...

نمیدونم گل من رو از چی سرشتن؟

از هرچی هست روزگارم فقط تیره و تاره..........

انگار خدا گل وجود منو با بقیه آدماش متفاوت آفریده.....

راستی بقیه آدما چرا انقدر شاد و خوشبختن؟

چرا من هیچوقت روی آرامش رو تو زندگیم ندیدم؟

من که آدم زیاده خواهی نیستم.......

واسه رسیدن به خواسته هام همیشه خودم تلاش کردم........

انگار روی زمین خدا ۱موجود اضافی ام.........

از خدا دلگیرم...............

خیلی از دستش نارحتم..........

نمی دونم چرا انقدر از درد کشیدن لذت می بره؟

نمی دونم چرا خوشش میاد من به درگاهش التماس کنم و التماس کنم؟؟؟؟؟؟؟؟

انگار خدا شده که فقط اشک منو در بیاره...

فقط بدبختی های منو ببینه و عین خیالشم نباشه که هدفش از آفرینش این بنده ی بدبختش چی بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از همه چیز بدم میاد...............

دیگه حتی دلم نمی خواد ازش تشکر کنم...........

آخه چرا باید تشکر کنم؟

مگه چی به من داده؟

جز اینکه هرچی و هرکی رو داده لذت داشتنش رو خیلی زود ازم دریغ کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خسته ام خدا..........

آخه حداقل بگو گناه من چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدایا خسته ام خیلی خسته ام...........

من که همیشه تو رو دوست خوب خودم دونستم.........

من که همیشه جز با تو از دردها و رنجهایم نگفتم............

من که همیشه بابت هرچه که دادی و گرفتی، هر چه که ندادی شکرگذاری کردم....

من که همیشه بابت اشتباهاتم ازت عذرخواهی کردم و طلب بخشش نمودم.....

من که هیچگاه با زیردستانم بد رفتاری کردم............

من که همیشه به بنده هایت به چشم یک انسان واقعی نگاه کردم،انسانی که روح تو در آنها دمیده شده............

من که احترام گذاشتم به بزرگتر و کوچکتر............

من که همیشه بخشیدم بدیهای دیگران و در جواب تمام خنجرهایی که در قلبم فرو کردند فقط لبخند زدم.....

من که روزی ۳بار ، ۱۷ رکعت با عشق به درگاهت اومدم..........

من که انقدر باهات صادق بودم خداجون،آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حداقل بگو کجای زندگیم اشتباه بوده؟

تو گفتی دروغ نگو،غیبت نکن،تهمت نزن ،کسی رو نیازار،دست نیازمندان رو بگیر،شکرگذار من باش و.............

مگه نبودم برات همچین بنده ای خدا جون.....

مگه هرچی تو گفتی نگفتی چشم همه ی آرامش من...........

آخه من که جز تو کسی رو ندارم...........

خودت دادی،خودت گرفتی،فقط توکل کردم به خودت و گفتم بزرگی میدونی داری چیکار میکنی،اعتراض نکردم،داد نزدم و فقط یک جمله گفتم : خدایا شکرت..........

خدایا هنوزم شکرت ، اما از این حرفای من ناراحت نشو.........

فقط درددل یک دوست بود برای یک دوست.......

مگه بهترین دوست من تو نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟

می دونم با حرفام ناراحتت کردم،اما گفتم و معذرت می خوام........

میخواستم بدونم اعتراض کردن به خالق چه جوریه؟

میخواستم بدونم اگه باهات قهر کنم چه اتفاقی میفته؟

دیدم هیچی نشد،فقط خودم باختم.........

ببخش منو خدایا..........

هنوزم میگم تا بدونی هنوزم بهترین دوست منی...........

هرکاری میخوای باهام بکنی بکن...........

من خودمو ۱عمره تسلیم خواست تو کردم...........

فقط ۱خواهش : بهترین رو برام بخواه خداجونم.......

دوستت دارم خالق عشق من..........

دوستت دارم خالق شاهزاده ی رویاهای من........

دوستت دارم خالق آرامش من ........

دوستت دارم خداجونم،دوستت دارم.........

بابت همه چیز بازم : شکرت