پدري كه متجاوز به دخترش را آتش زد
به گزارش سيستان به نقل از جوان آنلاين ۱۳
آبان ماه سال گذشته مأموران گشت كلانتري ۱۲ چمران كرج هنگام گشتزني اطراف
منطقه حصار متوجه آتشسوزي در يك خودروي سمند شدند كه كنار جاده پارك شده
بود. مأموران بلافاصله خودشان را به خودروي در حال سوختن رساندند و مأموران
آتشنشاني را هم از ماجرا با خبر كردند. بعد از فرونشستن شعلههاي آتش،
مأموران جسد سوختهاي داخل سمند پيدا كردند و احتمال دادند متعلق به صاحب
خودرو باشد.
بررسيهاي بيشتر پليس نشان داد جسد متعلق به پسر ۳۱
ساله به نام بيژن است. خانواده او بعد از شناسايي جسد پسرشان به مأموران
گفتند چند روز است كه از بيژن خبر نداشتيم. هرچه با تلفن همراهش تماس
ميگرفتيم گوشي او خاموش بود.
بيژن با مردي به نام گلمحمد دوست
بود و شبها هم در خانه او ميخوابيد. مأموران سپس به سراغ گلمحمد رفتند و
از او بازجويي كردند. گلمحمد گفت من نگهبان شهرك هستم و چند سالي است كه
با بيژن دوستم. چندي قبل او به من گفت با خانوادهاش قهر كرده و از من
خواست اجازه دهم مدتي به خانه من بيايد تا براي خودش محلي براي زندگي كردن
پيدا كند.
به خاطر سابقه دوستيام قبول كردم. البته من بعضي شبها
در خانه نبودم و مجبور بودم براي نگهباني از شهرك در محل گشت بزنم و بيژن
با همسر و دو فرزندم در خانه تنها بود.
اين ماجرا باعث ناراحتي من
شد تا اينكه چند روز قبل از او خواستم تا به خانهام نيايد اما او به حرف
من گوش نميداد و بدون اجازهام به خانه من ميآمد. من كه از رفتار او
ناراحت بودم ماجرا را براي پدر همسرم توضيح دادم و از او خواستم تا مانع
آمدن بيژن به خانهام شود.
روز حادثه وقتي از خانه بيرون رفتم بيژن
در اتاق خوابيده بود و قرار بود پدر همسرم به خانه بيايد و او را از
خانهام بيرون كند. عصر كه به خانه برگشتم همسرم گفت ساعتي قبل پدرش به
خانه آمده و بيژن را با خودش برده است. من ديگر از بيژن خبر نداشتم و
نميدانستم براي او اتفاقي افتاده است.
همسر گل محمد به مأموران
گفت: من از سرنوشت بيژن خبر ندارم. او با شوهرم دوست بود و هر گاه وسايل
خانهمان خراب ميشد به خانهمان ميآمد و وسايل خراب را تعمير ميكرد. از
مدتي قبل رفت و آمد او به خانهمان زياد شد تا اينكه شوهرم به من گفت بيژن
با اعضاي خانوادهاش دچار مشكل شده و ميخواهد براي مدت كوتاهي در خانه ما
زندگي كند.
من مخالف آمدن بيژن بودم اما با رضايت شوهرم او به خانه
ما آمد. چند بار وقتي شوهرم در خانه نبود، بيژن به زور به من تعرض كرد. من
ميترسيدم ماجرا را به شوهرم بگويم. به خاطر همين به خانه پدرم رفتم و به
او گفتم كه بيژن با من چه كرده است.
پدرم روز حادثه به خانه ما آمد
و بيژن را با خودش برد و ديگر از او خبر ندارم. مأموران سپس پدر زينب را
بازداشت كردند. مجتبي در بازجوييها به قتل بيژن اقرار كرد و گفت: وقتي
دخترم به من گفت بيژن به او تعرض كرده راهي خانهاش شدم. وقتي وارد خانه
دخترم شدم، بيژن در يكي از اتاقها خوابيده بود. او را بيدار كردم و از او
خواستم تا با هم به خانه من برويم. او هم قبول كرد و با ماشين سمند بيژن به
خانه من رفتيم.
در راه سر صحبت را با او باز كردم و از او خواستم
تا ديگر به خانه دخترم نرود. بيژن به من گفت به دخترم علاقهمند است و
ميخواهد كاري كند او از دامادم طلاق بگيرد و با او ازدواج كند. هرچند از
حرفهاي او عصباني شده بودم اما دوباره از او خواستم خانه دخترم را ترك كند
و گرنه او را به پليس تسليم ميكنم. وقتي به خانهام رسيديم دوباره با او
حرف زدم اما بيژن بر خواسته خودش اصرار كرد.
من هم عصباني شدم و
او را كتك زدم. بعد هم دست و پايش را بستم تا او را به كلانتري ببرم. او
را داخل سمند انداختم و به طرف كلانتري حركت كردم. وقتي از كنار منطقه حصار
عبور ميكرديم، توقف كردم، بعد با چند ضربه چاقو او را به قتل رساندم و
جسدش را داخل ماشين انداختم. بعد هم روي ماشين نفت ريختم و آن را آتش زدم و
از محل دور شدم.
بعد از اقرارهاي متهم، پرونده با صدور كيفرخواست
به شعبه اول دادگاه كيفري استان البرز فرستاده شد تا متهم به زودي به
اتهام قتل، سوزاندن جسد و تخريب خودرو مقابل هيئت قضات به رياست قاضي هدايت
رنجبر محاكمه شود